امروز کتابی در مورد زندگی والت دیزنی تمام کردم

دیزنی در ده سالگی فروشنده جریده در سرما و گرما بود و بعد شاگرد قناد و بعد راننده نشریه استار و بعد راننده آمبولانس و ...بود. دیزنی زمانی در سیاه ترین بخش زندگی خود که تنها یک کاریکاتوریست ساده بود روی یک نیمکت ساده میخورد و میخوابید و برای یک حمام ساده مجبور بود هفته ای یکبار به ایستگاه راه آهن برود.

زمانی که برای نشان دادن اهمیت مسواک زدن برای کودکان توسط انیمیشن قرارداد بست، نتوانست برای صحبت پیرامون قرار داد برود.چون تنها کفشی که داشت به پینه دوز سپرده بود و پولی برای تعمیر و پس گرفتن کفشهایش نداشت

چیزی که از این کاریکاتوریست لاغر اندام سمج یک هنرمند جهانی ساخت، به نحوی که میلیونها نفر را با هنر خویش مسحور کند، 900 تقدیر نامه و 36 اسکار بگیرد و 5 دکترای افتخاری دریافت کند،...و مهمتر از اینها آن شاهکارهای جهانی را بیافریند،....

نخست پرداختن به کاری بود که  کارش بود و از خلق آن اثر ها لذت می برد...دوم گوش کردن به ندای باطنی اش بود.