یکی از دهاقین غور، که ریشی دراز داشت، برای دادخواهی پیش والی بیامد و گفت :
- حزاران * دیوان تو، ده خروار غله ی مرا صد خروار حزار زده اند، بداد من برس.
والی گفت : ای غوری ابله، از ریش ده منی خود خجالت نمی کشی؟ مگر می شود حزاری، ده را صد بگیرد؟
دهقان گفت : قربانت شوم، شما خود یک سیر ریش مرا ده من حزر می کنی، تا چه رسد به آنها.
والی از این سخن بخندید و دستور داد مالیات آن سال را از او نستانند.
* حزاران = با "ز "مشدد، جمع حزار، صیغه مبالغه از ماده ی حزر، یعنی تخمین زدن غله در کشت و میوه بر درختان